دلمرده

زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه

منوي اصلي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 66
بازدید کل : 30152
تعداد مطالب : 24
تعداد نظرات : 8
تعداد آنلاین : 1


مرده در گور

غـروبـا میون هــفته بر سـر قـبر یه عاشـق

یـه جوون مـیاد مـیزاره گـلای سـرخ شـقایـق

بی صـدا میشکنه بغضـش روی سـنـگ قبـر دلدار

اشک میریزه از دو چـشـمش مثل بارون وقت دیدار

زیر لب با گـریه مـیگه : مـهـربونم بی وفایـی

رفتی و نیـسـتی بدونی چـه جـگر سـوزه جـدایی

آخه من تو رو می خواستم اون نجـیـب خوب و پاک

اون صـدای مهـربون ، نه سـکــوت ســرد خــاک

تویی که نگاه پاکت مـرهـم زخـم دلــــم بـود

دیدنـت حـتی یه لـحــظه راه حـل مشکـلـم بود

تو که ریـشه کردی بـا من، توی خـاک بی قراری

تو که گفتی با جـدایی هـیـچ مـیونه ای نداری

پس چـرا تنهام گذاشـتی توی این فـصل ســیاهی

تو عـزیـزترینی اما یه رفیـق نــیـمه راهــی

داغ رفتنـت عـزیـزم خط کـشـیـد رو بـودن مـن

رفتی و دیگـه چـه فایده ناله و ضـجـّه و شیـون

تو سـفر کردی به خـورشـید ، رفتی اونور دقایق

منـو جا گذاشتی اینجا با دلی خـســته و عاشـق

نمـیـخـوام بی تو بمـونم ، بی تـو زندگی حرومــه

تو که پیش من نبـاشـی ، هـمـه چـی برام تمـومه

عاشـق خـسـته و تنها سـر گـذاشـت رو خاک نمناک

گفت جگر گـوشـه ی عـشـقو دادمـش دسـت توای خاک

نزاری تنها بمونـه ، هــمـدم چـشـم سـیـاش باش

شونه کن موهاشو آروم ، شـبا قصـه گو بـراش باش

و غـروب با اون غـرورش نتونسـت دووم بـیـــاره

پاکشـیـداز آسـمـون و جاشـو داد به یـک سـتاره

اون جــوون داغ دیـده با دلـی شـکـسـته از غـم

بوسـه زد رو خـاک یار و دور شد آهسـته و کم کم

ولی چند قدم که دور شد دوباره گـریه رو سـر داد

روشــــو بــر گــردونـــد و داد زد

بـه خـدا نـمــیـری از یاد



 

نويسنده: ramin تاريخ: دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

غروب دریا
من غروبي زرد و خستم كه ز تو خاليه دستم
عاشقم پاييزي از درد، دل به امواج تو بستم
تو يه عمره تب عشق و در نگاه من مي بيني
ولي با صخره و ساحل باز به گفتگو مي شيني
خورشيد طلايي من تو دلت همش مي ميره
تن سرد آبي تو من و از خودم مي گيره
كاش رو خاكستر قلبم تو يه روزي پا بذاري
اين تن سوخته از عشق و با خودش تنها نذاري
من مي خوام قصه ي عشق و توي گوش تو بخونم
توي اعماق وجودت غرق بشم پيشت بمونم
تو به ژرفاي زميني من تو قلب آسمونم
ولي من فاصله ها رو مي شكنم از دل و جونم
دل تو آبيه اما دل من رنگ خزونه
لحظه ي به تو رسيدن خط آخر جنونه
كاش رو خاكستر قلبم تو يه روزي پا بذاري
اين تن سوخته از عشق و با خودش تنها نذاري

 

نويسنده: ramin تاريخ: دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

شعر جدایی

شبانه با من عاشق نخوان شعر جدایی را
به یاد آور فقط یک بار تو روز آشنایی را
همان روزی که گشتم عاشق چشمان پاک تو
نمی دانستم اکنون می نوازی بی وفایی را
مگو با من دگر از رفتن و از بازی تقدیر
که من باور ندارم طعم تلخ بی نوایی را
نخوان از وا ژه های تلخ پرواز و صعود و اوج
که من طاقت ندارم درد سخت بی صدایی را
حضور سبز تو در خاطراتم تا ابد با قیست
کنار تو نویسم روی قلبم نام زیبای رهایی را

نويسنده: ramin تاريخ: دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to onecold.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com